فاطمه همدانیان* فاطمه همدانیان چکیده پرداختن به وضعیت رشتههای دانشگاهی در آموزش عالی یکی از ضروریات عمده برای پیشرفت سیستماتیک آموزش عالی در هر کشوری است. در ایران رو به پیشرفت امروز نیز نیازمند هستیم برای رسیدن به تعالی گسترده در حوزه آموزش عالی به درونداد و برونداد رشتهها توجه خاص مبذول نماییم، که از قبل آن به نتایج ارزنده در این حوزه هم برای عاملیت انسانی و هم سازمانی دست یازیم. در میان فیلد کلیه رشته، رشتههای علوم انسانی و اجتماعی به علت تمرکز بر عاملیت انسانی قایل به عنایت بیشتری هستند. یکی از رشتههای تازه تاسیس علوم انسانی که عمرش کوتاهی نیز دارد، رشته مطالعات زنان است. سیزده سال پس از بنیانگذاری رشته مطالعات زنان در ایران، تاکید بر احوال، کیفیت وسیر تاریخی این رشته جایگاه خاصی دارد. هرچند که از آغاز پایهگذاری رشته تا کنون، فرازها و فرودهای ایجاد شده در رشته به خوبی نشان داده که جدا کردن این رشته از امر واقع مسایل زنان و آسیبها در بستر و بافت جامعه ایرانی، اعتبار علمی رشته را به چالش میکشد، اما درست چند سال پس از تاسیس رشته با بروز تغییرات چندگانه در فضای فرهنگی و آکادمیک ایران، عملا رشته مطالعات زنان از اهداف اولیه و سرفصلهای پیشین خود تفکیک و دستخوش تغییر شد و به سمت تکساحتی شدن پیش رفت. طی ده سال گذشته با تغییرات تنزلی ایجاد شده در رشته، عملا رشته مطالعات زنان از ورود به بسیاری از آسیبهای جامعهشناختی و متعاقب آن رویکرد چندرشتهای خود بازماند و صرفا بر پاشنه بعد حوزوی-فقهی خود چرخید. در این مقاله سعی میکنم تا با اعمال رویکردی انتقادی در قالب تجربه زیسته به روشی گزارشمحور به تقسیمبندی دورهای رشته مطالعات زنان در ایران و سیر تاریخی آن پرداخته و سپس به مشکلات و راهکارهای فرضی برای ارتقای این رشته در ایران بپردازم. واژگان کلیدی: آموزش عالی، مطالعات زنان، ایران، چندرشتهای، دانشگاه. مسئله رشته مطالعات زنان در ایران: سیر تاریخی و انتقادات برآمده شکلگیری و آغاز حرکت مطالعات زنان در ایران با مشارکت گسترده زنان در آموزش عالی و بسط مباحث جنسیتی به صورت مستمر همراه بوده است. اما سئوال اینجاست که آیا این رشته در آغاز نسبت به مطالعات جنسیتی فراخور حوزه آکادمیک، آگاهی لازم را داشت و با چنین اشرافی پای به میدان گذاشت؟ اینکه دستمایه و فحوای این حرکت در سالهای پایهگذاری این رشته چه بوده است؟ و اینکه مطالعات زنان به کدامین بخش از مطالبات رنان در ایران پیوند خورده است؟ و آیا این زنجیره پیوندی میتواند برای آینده پیش روی رشته مطالعات زنان به مثابه یک رشته آکادمیک اثرگذار باشد؟ از تاریخچه مطالعات زنان در ایران چه میتوان آموخت؟ اما خوانش تاریخچه این رشته در آغاز چنین نگرهای را به دانشجو نمیدهد. یعنی گذار بر تاریخچه رشته بیانگر مطالباتی آنی و سلیقهای است که صرفا بازتاب صداهای قدر بوده است. در واقع زمان بنیانگذاری رشته مطالعات زنان در ایران، زمان خاصی است، در این زمان ما نظریه گفتگوی تمدنها و متعاقب آن ارتباط وسیع و گستردهای با سمینارها ها، کنفرانسها و گردهمهایی در سراسر جهان داشتهایم و عینا محتواهای خوب و نوپایی در عرصه مشارکت اجتماعی و سیاسی زنان در قالب کتب و مجلات مختلف شکل گرفت که بسیاری از این تولیدات چاپی یا از خود معاونت امور زنان در زمان سید محمد خاتمی بوده است یا از جانب این مرکز مورد حمایت بوده است. یحتمل بتوان اینگونه گفت که بنیانگذاری رشته مطالعات زنان در ایران سومین فاز حرکت زنان در بستر فعالیتهای جدی ایشان تلقی میشود در این میان فاز اول ورود گسترده زنان و دختران به مراکز آموزش عالی از دهه 1370 است. برابرآماروزارت علوم«نسبت دختران درآموزش عالي ايران ازحدود ٢٨ درصددرسال ١٩٧٨ (١٣٥٧) به ٣٧ درصددرسال ١٩٩٥ (١٣٧٤) و ٤٩ درصد درسال ٢٠٠٢ (١٣٨١) رسيده است» (ر.ک:شورای عالی انقلاب فرهنگی،1387)، فاز دوم حرکت، طرح گسترده نظریه گفتگوی تمدنها و مشارکت اجتماعی- سیاسی پررنگ زنان در دولت اصلاحات و ارتباط با زنان دیگر کشورها است، در این فاز شاهد شکل گیری مجامع زنان با پایان جنگ و علی الخصوص انتشار ماهنامه زنان به سردبیری شهلا شرکت و روزنامه زنان به مدیر مسئولی فائزه هاشمی در سال 1377 و طرح مباحث خاص جنسیتی در آن هستیم، این فازتا انتخابات دوم خرداد 1376 و طی دوره ریاست جمهوری سید محمد خاتمی ادامه داشته و درسال 1381 باپایهگذاری رشته مطالعات زنان درسه دانشگاه برجسته کشوروارد فازسوم شد. این سه فاز که میتواند یک مدل احتمالی از بنیانگذاری رشته در دانشگاههای کشور باشد، در ادامه راه خود پس از بنیانگذاری دستخوش تغییرات و اعوجاجمیشود. قابل ذکر است که ایران بعد از انقلاب اسلامی، و نوع سیاست های متفاوت اعمال شده و درگیری کشور در جنگ تحمیلی، گونه خاصی از حضور را برای زنان رقم زد. اما دوران بعد از جنگ که دوران سازندگی نام گرفت کشور به سمت ایجاد بسترهایی برای رشد علمی رفت که در این میان برای زنان نیز به اندازه مردان درهای ورود باز بوده است. در این فاز از مشارکت زنان،گفتمان گسترده علمی به گونهای مردانه بوده و هنوز بابهای طرح مباحث جنسیتی شکل نگرفته است و برنامههای درسی از گونهایعامنگری برخوردارند. درواقع آنچه که در فاز دومشکلگیری رشته به وقوع پیوست توجه به آگاهیهای جنسیتی در طیف روشنفکر جامعه بود که پیوند این عامل با بسترهایاصلاحطلبی و رفورمیستی سبب ورود به فاز سوم و شکلگیری رشته شد.در این میان متناسب با زمان شکلگیری و سیر تاریخی رشته، متاسفانه با رویکردهای تندروانه بسیاری مواجه شدیم که رشته را از هدف تاسیس ابتدایی آن دور کرد. برای مثال با بررسی مصاحبه انجام شده با مسئولان ابتدایی و سپس مسئولان بعدی رشته به این تشتت و تفاوتها بهتر پی خواهیم برد. خانم فهیمی قوبیتی مسئول وقت دبیرخانه رشته مطالعات زنان طی مصاحبهای با مجله پیام زن در سال 1374 میگوید: «ازآنجاکه درکشورهای مختلف این رشته تأسیس میشود، ما نیز برای رسیدن به استانداردهای جهانی به این رشته نیازداریم،گذشته ازجنبه ساختاری،وقتی افزایش مشارکت زنان راشاهدیم وبحث زن و جنسیت فراگیرشده،لازمه فعالیت دراین حوزه داشتن پشتوانهای به نام شناخت است که درحیطه آکادمیک صحیحتر بهدست میآید..... درکشورهای دیگرابتدا جنبش زنان مطرح بوده،سپس آگاهی دادن به زنان و گشایش رشته مطالعات زنان رخداده است، ولی درایران این سیر برعکس است. ابتدا رشته دانشگاهی تأسیس شده، تاپس ازآن،آگاهیهای لازم درمورد نگاههای فمینیستی به زنان داده شود»(1374، ش64). در مقابل در جلسه 86 شورای تحول و ارتقای علوم انسانی به ریاست حداد عادل در خرداد 93، دکتر مخبر دزفولی اینطور گفته است: «رشته مطالعات زنان» با این هدف در دانشگاههای ما شکل گرفت تا مبانی و اصول فمنیسم معارض با اسلام در میان دانشجویان نهادینه شود، وی افزود: در جریان بازنگری در سرفصلهای این رشته، اعضای کارگروه بر این موضوع تأکید داشتند که آنچه در این رشته تدریس میشود، باید مبتنی بر نظریه اصیل اسلام در موضوع زن و خانواده در عین آگاهی نقادانه نسبت به مبانی تقکرات سکولار در حوزه زن و خانواده باشد. دبیر شورای عالی انقلاب فرهنگی ادامه داد: به همین منظور آشنایی با نظام حقوق زن در اسلام و مبانی فلسفی و انسانشناسی این نظام جزء لوازم این رشته است» (به نقل از ایسنا، 1393). بر همین مبنا است که ما پس از سال 85 شاهد حذف دروس و واحدهایی هستیم که در ابتدای بنیانگذاری رشته گذاشته شد و متعاقب آن اساتید بسیاری که در گروهها از ابتدای شکل گیری رشته به تدریس می پرداختند پس زده شدند. در این میان اغلب واحدهای درسی تغییر داده شده، غافل از بررسی تجربیات و رویکردهای زنان پیش میرفت و هیچ کدام از این واحدها به بررسی حاشیهنشینیهای زنان در منصههای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نپرداختهاند. در این میان کلیت برنامهها در علوم انسانی با مایهای تغلیظ شده از سیاستهایی که از وزارت میآمد و سپس شورای عالی انقلاب فرهنگی، دستخوش دگرگونی شد و این مسئله به رشته مطالعات زنان نیز راه پیدا کرد. در این میان ساختارهای موجود چه در بدنه سیاستگذاری و چه در بدنه اجرایی دانشگاهها با تغییر کلیت دروس موافقت خود را اعلان کردند. این تغییر گسترده موجب تغییر کلیت رشته و دفورمه شدن آن در دروس و تعریف ابتدایی آن شد. تمام این تغییرها، فرصت را بر طرح تجربیات و واقعیات زیستی زنان در جامعه ایرانی در کلاسها به چالش کشید. و چنین میراثی بسیار ناکارآمد به نظر میآید. در این میان بسیاری از مسئولین تغییر در رشته که خود نیز اکنون از اساتید هستند از دو حوزه جامعهشناسی و ادبیات در پرهیز هستند، دو رشته و حوزهای که ردپایی بسیار مستحکم و قوی در سیر شکلگیری رشته و طرح مباحث جنسیتی نه در ایران بلکه همه کشورهایی داشته اند که مطالعات زنان در آن شکل گرفته است. مثلا با بررسی تاریخچه واحدهای درسی رشته در اروپا و آمریکا به قرار گرقتن جامعه شناسی و ادبیات پیش تر از دیگر واحدها میرسیم. در این میان آنچه برای پویایی و رو به رشد قرار گرفتن رشته بسیار حیاتی و ضروری مینماید، تدوین برنامهای است که ارتباط رشته با دیگر رشتهها و خروج آن از حصر کنونی را لحاظ نماید. برنامهایکه بتواند به مشارکت حداکثری زنان از اقشار و رشتههای تخصصی متعدد رضا دهد. در واقع درصد بالای حضور زنان در آموزش عالی در رشتههای متعدد و اساتید زن و مدیران ارشد دانشگاهها با کنشی مثبت همه به گونهای میتواند پشتوانهای برای آینده برنامههای درسی مطالعات زنان در ایران باشد. اکنون با توجه به افزایش رو به رشد پاگیری رشته در دانشگاههای متعدد و حتی حوزههای علمیه، که خود برآیند دغدغهمندی نسبت به مباحث زنان و جنسیت است باید به توان افزایی علمی در رشته اندیشید. باید بگویم در این برهه از تاریخ رشته، دانشجویان نقشی بسیار کلیدی ایفا خواهند کرد. صدای دانشجویان رشته مطالعات زنان تاثیر زیادی بر مجامع دانشگاهی خواهد داشت. ایشان میتوانند با ثبت نام یا عدم ثبت نام خود در واحدی، در راستای تایید و یا عدم تایید آن واحد مطابق با نیاز علمی رشته اقدام کنند. این چالشها، مطالبات مدیران رشته و تصمیمگیران را به سمت اقدامات مثبتی میخواند و این خود حتی میتواند سبب پروسهای از تغییر حتی در برنامههای موسسات دولتی (وزارت و...) شود. نکته ای که طرح آن بسیار با رشته در پیوند است، افزایش شمار زنانی است که به رشتههای علوم انسانی و اجتماعی، تاریخ و ادبیات وارد شدهاند هرچند گزارشهای اخیر بیانگر نرخ بالای بیکاری برای زنانی است که در این رشتهها تحصیل کردهاند، اما همین خود میتواند به دفورمه کردن روال کنونی رشته و تغییر مطالبات برای رشته بیانجامد. در این میان با توجه به اینکه رشته صرفا در مقاطع تحصیلات تکمیلی ارائه میشود، توجه به گرایش هر دانشجو و نوع پردازش وی از مسایل زنان بسیار قابل تامل است. مسئله عدیده بعدی فقدان واحدهای روششناسی در مقطع دکتری و عدم تشریح تحقیقات مطالعات زنانی و خلا دید روشی در زنپژوهی است. در این میان توجه زنان متخصص و دانشگاهی که جایگاه استخدامی رسمی نیز دارند به این رشته و حساسیتهای ایشان میتواند به غنای رشته و تاثیرات ناشی از آن کمک کند. به منظور تامین این اهداف رو به جلو، مطالعات زنان در عین توجه، نیازمند اختصاص بودجه مالی نیز است تا بتواند با ایجاد پیوندهایی در سراسر کشور میزان حداکثری زنان را در بستر بررسیهای خود بگنجاند. مثالی از این دست برگزاری اردوهایی است که بتوان در آنها به مشکلات زنان شهرستانی یا روستاهای ایران با ارائه گزارشاتی پرداخت. مطمئنا بازگشت مالی این اردوها با دید آسیبشناختی و ارائه راهکارهایی جهت رفاه و مشارکت همهجانبه این زنان، به صرفهجویی اقتصادی نیز خواهد انجامید. استقلال رشته مطالعات زنان با لحاظ عنوان «دپارتمان» در هر دانشگاه به نوعی یک امتیاز بزرگ علمی است، و اگر کار در دست کاردان و متخصص افتد میتواند مایه مباهات و ارتقای رشته در دانشکدههای علوم انسانی شود.اما طیطریق مطالعات زنان چطور میتواند با موفقیت باشد؟ پاسخ به این سوال بسیار بسیط و گسترده است، که در اینجا شاید بتوان صرفا به بخشی از پاسخ اشاره کرد. ما نیازمند آگاهی جنسیتی هستیم تا خود را به مثابه عاملیت برتر بدانیم و مسایل زنان را دریابیم. در این راستا زنان سوالات زیادی را مطرح میکنند. و میخواهند راجع به زنان مطالعه کنند. در همین راستا میتوان از مسئولان رشته پرسید که آیا منابع کافی برای رشته در کشور موجود است. امروزه یکی از کارآمدترین منابع ارجاعی در حوزه مطالعات زنان سراسر دنیا تاکید و تکیه بر تجربیات زیسته زنان با توجه به جغرافیای زیستی ایشان است. بر همین مبنا است که مطالعات زنان میتواند مرزهای گسترده تری داشته باشد مثلا اینکه بروندادش زنان پیشکسوت در عرصه سیاسی و یا از منظری کلی ارتقا برابری جنسیتی باشد. در عین حال که در سرتاسر دنیا نیز مطابق با کتاب «راهنمای بینالمللی مطالعات زنان» (Maggie Humm, 1994) در سال 1993 مراکز پژوهشی و برنامههای آموزشی بسیاری در سرتاسر دنیا بر زنان متمرکز است که آن را بیش از 100 مرکز ارزیابی کرده است و همچنین خاطرنشان کرده بسیاری از این مراکز پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفته است. این رقم در سال 1997 در لیست بینالملی تهیه شده به حدود بیش از 500 مرکز رسیده است و اکنون در سال 2015 مطابق با دپارتمان زنان سازمان ملل متحد، به هزاران مرکز در سراسر دنیا رسیده است. در کنار این مراکز، همچنین بسیاری از محققان و پژوهشگران مطالعات زنان در سراسر دنیا برای دریافت مدارک دکتری یا کارشناسی ارشد،رسالههای بسیاری را در این حوزه نوشتهاند. همه اینها میتواند بهمثابه پشتوانههای عظیم مطالعات زنان در دپارتمانهای دانشگاهی عمل کند (SeeUnited Nations, 2015-2016). مسئله سرفصلهای ارائه شده مطالعات زنان در دانشگاههای کشور نیز مسئلهای چالشی است که از طرفی این تغییرات در سرفصلهامورد تایید برخی و مورد اعتراض برخی دیگر بوده است، این مسئله با حضور دانشجویان و اساتید نیازمند چانهزنی است. همچنین، بسیاری از محققان مطالعات زنان در سراسر جهان، در عین تاکید بر صداهای مختلف زنان در مناطق مختلف جغرافیایی سعی کردند با رویکردی فراملی بر نقاط اشتراک زنان در عرصه جهانی تاکید کنند، یکی از بارزترین این موضوعات مسئله خشونت علیه زنان است. این مسئله در هر دپارتمان دانشگاهی با توجه به صداهای زنان محلی میتواند در سرفصلها لحاظ شود، کماکان که بسیاری از دپارتمانها با گشودن گرایشهای تخصصی دست به تدوین چنین چارچوبهایی زدهاند. اما در این میان چیزی که بر حسب شواهد موجود تغییر نکرده است نوع مواجهه با مباحث فمینیستی و فرسودگی ناشی از آن برای دپارتمانهای مطالعات زنان در سراسر کشور است. به این نحو که برخی از اساتید مخالف طرح بحث فمینیسم در مطالعات زنان هستند و برخی هم معتقدند باید رویکردهای فمینیستی را شناخت و در راستای نقد آن گام برداشت. اما رویکرد سوم در این میان میتواند این باشد که مطالعات زنان از مطالبات و تجربیات زنان است که ارتقا یافته و همه این مطالبات و تجربیات نیز بسته به زمان و عصر خود یکتا خواهد بود و پاسخهای خاص خود را میطلبد. با تاکید بر عنصر زمان بسیاری از متخصصان مطالعات زنان راجع به طرح مباحث فمینیستی بر این عقیدهاند که فمینیسم دیگر نباید بر توجیحات پیشین استوار بوده و نیاز به بازاندیشیدگی گسترده دارد. پس بسیاری سوالات پاسخ داده نشده و بسیار جاهای خالی پرنشده است که فمینیسم به مثابه یک مکتب فکری باید به آن پاسخگو باشد. در عین حال که باید توجه داشت، هر نسل از زنان با توجه به مشکلات خاص عصر خود به طرح سوالاتی میپردازند و مباحث خاص خود را طرح میکنند بدین علت است که نظام پرسش و پاسخ در مطالعات زنان باید پویایی را از اصول اساسی خود قرار دهد. امروزه جهانی شدن اقتصاد بر محتوای پژوهشها، آموزش، کنفرانسها و کتب منتشره در همه منصههای مطالعات زنان تاثیرگذار بوده است. همچنین، رفتار و آگاهی اجتماعی از مسیردانش جدید تولید شده است که تغییر میکند. امروز بسیاری از دختران در سنین دو سه یا چهار سالگی آگاهیهایی از نواحی مختلف بدن خود دارند که بسیاری در گذشته تا بیست سی یا چهل سالگی نسبت به آنها آگاه نبودهاند. با لحاظ این موارد، آنچه که رشته مطالعات زنان نیازمند به آن است ورود گسترده آن به حوزههایی جدید است. نمونهای از این دست، دپارتمان مطالعات زنان در یکی از دانشگاههای اروپایی است، این دپارتمان با پذیرش درخواست شش دانشجوی چینی برای تحصیل در رشته مطالعات زنان، تغییراتی در سرفصلهای خود ایجاد کرده و با همکاری این دانشجویان دست به تولید محتواهای زیادی به زبان چینی و ترجمههای بسیاری زده است. از دیگر ملحوظات بسیار با اهمیت در مطالعات زنان، توجه به مرجعیت فرهنگی متناسب با تخصصهای موجود حول مسایل زنان و روابط انسانی است. مطالعات زنان خوراک خوبی برای رسانهها است. چرا که نوعی شانتاژ را میان دو دسته موافق و مخالف ایجاد میکند که یکی میخواهد دیگری را به هر نحوی و ذیل هر توجیهی متقاعد کند و اگر نتوانست با انگ مورد نظر فرد یا گروه مقابل را مارکدارمیکند. در اینجا درست این است که گفتمانی خاص برای مواجهه با مخالفان لحاظ شود. امروز با طرح این ادعاهای رادیکال فمینیستی، مخاطبان زیادی ازتشکلهای مطالعات زنانی فرار میکنند. در سویه مخالف بسیاری از اساتید مطالعات زنان با کار در مطبوعات و چاپ کتابهای زیاد در کشورهای متعدد نشان دادهاند با گزینش نثری مطلوب و رسانا و ملموس برای ارتباط با مردم جامعه توانستهاند مخاطبان بسیاری را با هدف برابری جنسیتی جذب کنند. اینجاست که بسیاری از متخصصان معتقدند که با وجود تاریخی 8هزارساله از مردسالاری باید زبانی را برگزید که اکثریت را با خود همراه ساخت. در عین حال که فشارهای ساختاری و سیستماتیک موجود از بالا را نباید در حوزه مطالعات زنان در ایران نادیده انگاشت. در این میان هرچه تخصصیتر کردن رشته مطالعات زنان خصوصا در مقاطع تحصیلات تکمیلی میتواند به بروندادهای بهتری منتهی شود. در این راستا ایجاد و ارتقا انجمنهای مطالعات زنان و پژوهشها و تحقیقاتی که از درون آنهابرمیآید سبب ارتقای ارزش آموزشهایجنسیتبنیاد خواهد شد. همینطور یکی از شاخصهای آموزشی در رشته مطالعات زنان میتواند آموزش تاریخ زنان در سراسر جهان و همچنین تاریخ آموزشی رشته و هدفها و فلسفهشکلگیری آن باشد. نتیجهگیری دغدغه ارتقای رشته مطالعات زنان در جایگاه رشتهای مستقل و میانرشتهای با دشواریهای بسیاری روبرو است. در حالتی ایدهآل مطالعات زنان باید رویکردی فراگیر باشد که بر مبنای مواد درسی و روشهای تحقیقی در علوم انسانی و اجتماعی آموزش میدهد. در کنار دیگر معضلات موجود که رشته در پرداختن به مباحث زنان با آنها مواجه است، یکی از این مسایل اصلی مسئله روششناسی در مطالعات زنان و ضعفهای برآمده از آن است. در راس تمام رویکردهای موجود در حوزه روش، آموزش و ترغیب رویکرد انتقادی در دانشجو برای نگریستن به مسایل و مشکلات زنان جامعه، یکی از اهداف اصلی مطالعات زنان نه تنها در ایران بلکه در سراسر دنیا است؛چرا که از این مسیر به طرح راهکار و حل مشکلات و آسیبهای زنان جامعه مدنظرمیپردازد. یکی از مسایل اصلی مطالعات زنان در ایران اساتیدی هستند که بهگونهای نامرتبط به دپارتمانهای مطالعات زنان دعوت شده و نه تنها به حدود و صغور رشته آگاه نبوده، بلکه حتی تا آنجا پیش رفتهاند که توانستهاند برنامه درسی رشته را که از ابتدا با اهداف خاصی تنظیم شده بود به گونهای تحریف شده تغییر دهند و این خود حتی سبب شد استاد در کلاس به تحدید تفکر انتقادی دامن زده و صرفا از کلیات سخن براند. مثلا استادی از فمینیسم اسلامی سخن میگوید، حال آنکه نه نظریهپردازان آن را میشناسد و نه به حدود و صغور و اهداف و کلیات آن آشنا است و نه به دانشجو اجازه ورود مبسوط به این حیطه را میدهد؛ چنین فضایی در کلاسهای درسی مطالعات زنان بیشتر دانشجو را با چالش مواجه میسازد. از دیگر مسایل عدم ارجاع دانشجو به متون اصلی است. دانشجو صرفا با یک سری مسایل سطحی روبرو است و با همانها گویی لبریز شده و به سراغ رساله ارشد یا دکتری میرود. درحالی که ارجاع دانشجو به متون اصلی عربی، انگلیسی یا فارسی با نگره انتقادی، خود یکی از ابزارهای ارتقای رشته محسوب میشود و همچنین سبب بسط رویکردهای تحلیلی در وی شده، و این خود سبب شکلگیریموضِع در دانشجو و تعیین مسیر پژوهشی وی در رشته خواهد شد. لازم به ذکر است برای افزایش توان علمی دانشجو نیازمندیم تا تغییراتی در گونه منابع امتحانی رشته و نوع ورود و مصاحبه با ورودیان دکتری رشته اعمال کنیم و از نگاهی ایدئولوژیکزده که سالیانی قبلتر در راس بوده، عدول کنیم. پرواضح است که رشته مطالعات زنان در فیلدی آکادمیک بر پایههای پژوهشی خود استوار است، چرا که این رشته نمیتواند خود را از دغدغه اجتماعی-سیاسی زنان در دوره معاصر منفک کند. بنابراین، ادعا میشود در برهه کنونی رشته نیازمند تدوین منابع روشی ساختارمند و مجزا با تاکید بر تجربهمحوری زنان است تا نتایج پژوهشی رشته بتواند به گونه ای راهبردی در سطوح سازمانی به کار گرفته شود و به حل برخی از مسایل متعدد زنان بیانجامد. مسئله دیگر موجود آن است که مطالعات زنان در اغلب کشورهای دنیا با توجه به بافتار اجتماعی پیش رفته و سرفصلهای درسی ایشان در حدود سه چهارم به تغییرات اجتماعی و مسایل روز زنان اختصاص دارد. بر همین مبنا اساتید توانمند در رشته کسانی هستند که با درک تغییرات معاصر در زیست زنان بتوانند آنها را تحلیل کرده و افقهایی نو را در اذهان دانشجو خلق کنند. باید توجه کرد که باورِمطالعاتزنانی داشتن بدین معنا است که پژوهشهای رشته (در سطح ارشد/دکتری) با لحاظ بنیاد آکادمیک باید به عنوان منبعی غنی از دانش و القائات برای فعالان حوزه زنان در داخل و بیرون دانشگاه جهت تامین فرصتها، جایگاه و حقوق برابر و عدالتمحور برای زنان هر جامعه باشد. و نهایتا اینکه امروز در حوزه مطالعات زنان بیش از آنکه به طرح گله و شکایت بپردازیم، باید با کار بیشتر، سختتر و هوشیارانه تر در این حوزه حرکتهایی رو به جلو را رقم بزنیم. اینجا صرفا نیازمند تاریخینگری نیستیم، بلکه نیازمند تولید دانش به عنوان بخشی ضروری از آینده حرکت مطالعات زنان در کلاسهای درسی این رشته بیش از هرجایی دیگر در این دنیا هستیم. چرا که لحاظ حقوق زنان است که به تامین حقوق بشر میانجامد. بر همین مبنا است که مطالعات زنان بخشی متغیر و جداییناپذیر از تاریخ بشر را در خود جای میدهد. *دانشجوی دکتری مطالعات زنان، دانشگاه تربیت مدرس *منابع: - گزارش ارزیابی کلان آموزش عالی از سال 79 تا 85، بخش ارزیابی فرهنگی هیئت نظارت و ارزیابی فرهنگی و علمی، شورای عالی انقلاب فرهنگی، 1387. - ماهنامه پیام زن، بخش مصاحبه، 1374، ش64. - گزارش جلسه 86 شورای تحول و ارتقای علوم انسانی شورای عالی انقلاب فرهنگی، (26 خرداد 1393)، به نقل از ایسنا. - United Nations, Progress of the World's Women 2015-2016: Transforming Economies, Realizing Rights, United Nations Development Fund For Women (UNIFEM), 2015. - Maggie Humm, W-I-S-H the International Handbook of Women's Studies, Prentice Hall, 1994. *** A critical approachto the trend of changes in women's studies in Iran and ways to improve it FatemehHamedanian, Women’s Studies PhD Student, TarbiatModares University Addressing the situation of academic disciplines in higher education is one of the major requirements for the systematic development of higher education in any country.In progressing Iran today, we need for development to take account inputs and outputs of Academic disciplines ofourhigher education system, sothat achieve by it worthy results in these fields to apply them for human and organizational agency. In the field of all disciplines, humanities and social sciences because of the focus on human agency attached to more attention. One of the new established disciplines of the humanities that has a short life is women's studies. Thirteen years after the establishment of women's studies in Iran, highlighting the status, quality and history of this discipline has a special place. However, since the beginning of the establishment of this field so far, created ups and downs well represented the separation of women's issues and damage real contextchallengesscientific validity for this Academic discipline in Iran, but just a few years after founding this discipline, multiple changes in Iran academic and cultural atmosphere separated women's studies discipline from its primary purposes andex-subheadings in practice and changed and went to merely one-dimensional approach.Changes over the past decadein descending, virtually Women's Studies failed from entry to many sociological pathology and subsequent multidisciplinary approachand just focus on the seminary – juridical dimension.In this article I will try to apply a critical approachin the form of lived experience and report-center methodto divide Women's Studies trend historically in Iran and then address its problems and hypothetical solutions, so thatpromote this discipline in Iran . Key words : higher education , women's studies , Iran , multidisciplinary , university.
نظرات